کد مطلب:33598 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

تاریخ: موجودی فوق اخلاق و امتیازبخش











در ماركسیسم نیز- كه جریان فكری دیگری در مغرب زمین است- نقش خدایی به «تاریخ» سپرده شده است. حقیقتا تمام اوصافی را كه ما برای خداوند قائلیم در آن مكتب برای تاریخ قائل شده اند. به عنوان مثال در این مكتب، اولا تاریخ فوق اخلاق است، ثانیا اختیار بخش و امتیاز بخش است. یعنی به زعم اینان، نمی توان حركت تاریخ را خوب یا بد دانست. بلكه خوب و بد را باید از حركت تاریخ اخذ كرد. این مطلب از بنیانی ترین اندیشه های هگلی- ماركسی است. البته این اعتقاد هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ عملی مورد انتقاد جدی فیلسوفان غیر ماركسیست واقع شده است. اما این اندیشه به آسانی از اذهان بیرون نخواهد رفت. به خصوص از آن جهت كه كسانی كه به لحاظ متافیزیكی اعتقاد چندان راسخی به خداوند ندارند، گاهی به این گونه خدایان موهوم چنگ توسل می زنند.

[صفحه 168]

باری در ادبیات ماركسیستی مفهوم ارتجاع و ترقی از مادر تاریخ زاییده می شود. هر آنچه رو به آینده دارد، در حال بالندگی است، «مترقی» است و لذا نیكوست. و هر آنچه رو به گذشته دارد و از آن گذشته است، «ارتجاعی» و در حال احتضار و فرو مردن است و لذا بد است. این بدی و خوبی صرفا از جریان تاریخ اخذ می شود، ولی تاریخ خود نه خوب است و نه بد، بلكه فوق خوب و بد است.

اما ویژگی دوم تاریخ در این مكتب عبارتست از «امتیاز بخشی». همان امری كه در ادیان از آن خداوند است. در مكتب ماركسیسم حق حكومت فلان طبقه از هیچ جا جز تاریخ بدست نیامده است. این حق، حقی تاریخی تلقی می شود. یعنی به همان نحو كه فی المثل ارباب كلیسا حق حكومت خود را، امتیازی الهی می شمردند، اینان نیز حق حكومت طبقه ی كارگران را حقی می دانستند كه از ناحیه ی تاریخ داده شده است. به زعم ماركسیستها حركت تاریخ بدانجا انجامیده است كه كارگران بر مسند حكومت تكیه بزنند و لذا این مقام حق آنان است و دیگران باید از صحنه بیرون بروند. البته ایشان برای كسب این حق مبارزه می كردند، اما مبارزه را پس از قبول چنین حق و امتیازی سامان می دادند. این گونه سخنان برای تهییج عملی بد نبود، بسیاری را افسون و مفتون می نمود و به جاده ی مبارزه و عمل می كشانید. اما بنیان این اعتقادات بر آب بود. و این بنیان همانا خدایی مصنوع و بلكه موهوم بود كه وی را پشتوانه ی حقوق و امتیازات و نیز حسن و قبح می پنداشتند.

در این میان البته فاشیسم از همه بی پرواتر بود و آشكارا و رسما اظهار می كرد كه در مقام حكومت بر مسند خدایی تكیه زده است و تمام حقوق و اختیارات از آن اوست و مردم بردگانی بیش نیستند كه باید در برابر او تعظیم بكنند. اینان برای خود رسالتی مافوق الهی قائل بودند.

باری به طور كلی هر موجودی كه در این عالم خود را مجسمه ای از اوصاف اختصاصی خداوند بداند، به نوعی دست طمع در الوهیت زده

[صفحه 169]

است. و اگر كسانی نیز آنان را باور كنند، در شرك آنها شریك خواهند شد.


صفحه 168، 169.